محل تبلیغات شما

دیشب جائی عروسی دعوت بودیم، نماز مغرب را توی راه خواندیم. سه ماشین بودیم اون منطقه را من از همه بیشتر بلد بودم. دوماشین که با من بودند  با اینکه نه محل عروسی ونه تالاری که خانومها اونجاد دعوت بودند بلد بودند سرخود رفتند جائی دیگه از شهر، دیدم تماس گرفتند ما فلانه جا هستیم گفتم برگردین اشتباه رفتین آمدند جائی که من بودم .تا اینکه خانومها را پیاده نمودیم ورفتیم جائی که ما باید شام می خوردیم یکی از دوستان یه من پیام داد توی مجلس عروسی  اشتباه نیامدیم؟گفتم نه درست آمدیم خلوت بود این را که نگی مادر بزرگ آقا داماد در حال مرگ قرار میگیره ما هم که خبر نداشتیم ساعت نه وبیست دقیقه شده از شام خانومها خبری نیست. چقدر کم شانسند خانومها (هر جا سنگی هست پای اونهاست )من هم که شام خوردم رفتم خانه یکی از دوستان (من توی اونجا خیلی دوست دارم ) .تماس گرفتم تا اینکه گفتند شام خوردیم بیرون آمدند رفتیم خونه مون. عروس بنده خدا آدم کم شانسی است از اونطرف مادرش را توی بچگی طلاق دادند این هم که عروسیش به عزا تبدیل شد سوال کردم مادر عروس هم بود توی عروسی گفتند بله تازه خیلی سرحال هم بود 

تعلیم نبی مکرم اسلام به صحابه ویاران خودش

حکایت خانومهای کم شانس

حکایت تفکرات خالی نسبت به خودمان

توی ,هم ,خانومها ,شام ,کم ,اینکه ,هم که ,از دوستان ,را توی ,تا اینکه ,یکی از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

*مدرسه شاداب من*